۱۳۹۰ بهمن ۱۰, دوشنبه

My Article on the Dirty Documentar​ies made by Iran State Television

یکشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۰ نفرت پراکنی به هزینه مردم نرگس توسلیان در هفته گذشته، مستندی از تلویزیون جمهوری اسلامی ایران به نام "خود شیفته خود ریخته"، در راستای تخریب بازیگر جوان و محبوب ایرانی، گلشیفته فراهانی، و سایر بازیگران زن ایرانی، پخش شد. مستند با صحبت فرج الله سلحشور، که سینمای ایران را " فاحشه خانه " خوانده بود، خاتمه یافت. این مستند، مانند تمام موارد تبلیغاتی دیگر حکومت ایران یک طرفه، و تنها با عنوان کردن این که "متاسفانه یک بازیگر زن ایرانی در برابر دوربین ها برهنه شد"، بدون آوردن کل حقیقت ( که این عکس، مربوط به پروژه ای بوده که در ان ژان موندینو، عکاس سر شناس فرانسوی، شانزده بازیگر جوان را در فیلمی کنار هم قرار داده است تا مضمونی انسانی و خاص بیافریند[1]، در صدد القای این نکته به بینندگان سیمای جمهوری اسلامی بود که گویا منکر رخ داده است. و مانند تمام موارد تبلیغاتی دیگر بدون اشاره ای به جنبه هنری و تنها با تاکید بر جنبه "پرنوگرافی" عکس. در حقیقت از حادثه ای یک محمل ساختن برای حمله به هنرمندان زن ایرانی. همان ها که یک حزب اللهی ناموفق در سینما چندی قبل فاحشه نامید بودشان. البته، این اولین مستندی نیست که با هدف تخریب شخصیت و نفرت پراکنی علیه شخصیتی سیاسی، اجتماعی و یا هنری، که باب طبع حکومت نیستند، ساخته و پخش میشود. پیشتر نیز، با تحریف واقعیت و تحت فشار قرار دادن اطرافیان و حتی خود اشخاص برای اعتراف اجباری علیه خودشان ( شیرین عبادی، سیامک پورزند، عزت الله سحابی، محمد علی ابطحی، مازیار بهاری و...)، که گاه با موفقیت همراه بوده و گاه نیز موفق نبوده اند کوشیده اند تا تصویری دیگر از مخالفان و منقدان حکومت ارائه دهند چنان که مستندهائی علیه فاطمه حقیقت جو، فریبا داوودی مهاجر، علی افشاری، هوشنگ گلشیری و ... صدها تن دیگر ساخته اند. نفرت پراکنی و تخطی به حقوق و حیثیت افراد، به عنوان بارز ترین مصادیق محدودیت های اصل آزادی بیان، در حقوق بین الملل، پذیرفته شده است که از جمله آن میتوان به میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، اشاره کرد که ایران نیز بدان ملحق گشته و ملزم به اجرای آن است. ممنوعیت نفرت پراکنی، در بسیاری از کنوانسیون های بین المللی دیگر نیز، از جمله کنوانسیون منع هر گونه تبعیض نژادی، به صراحت بیان شده است، تا بدانجا که جزی از عرف بین الملل به شمار میرود. مطابق ماده ۲۲ قانون اساسی ایران، جان، مال، حقوق، مسکن و شغل افراد، از تعرض، مصون است و از سوی دیگر ماده ۱۷۵ قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز، صدا و سیما را، ملزم به رعایت آزادی بیان میکند و البته آزادی بیان را هم منوط به رعایت "موازین اسلامی" میداند. اما، در همین اسلامی که قانون اساسی بدان متوسل شده است نیز، نفرت پراکنی، به عنوان محدودیت آشکار اصل آزادی بیان تاکید شده است. بسیاری از آیات قران نیز، دلالت بر این امر دارند. ( از جمله سوره النسا ایه ۱۴۸: "خداوند بانگ برداشتن به بدزبانی را دوست ندارد." و یا سوره النور ایه ۱۹: "کسانی که دوست دارند زشتی در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکی برای آنان، در دنیا و آخرت است.) در اسلام نیز، دو نوع محدودیت بر آزادی بیان، منظور شده است : 1- محدودیت اخلاقی : که به وجدان فرد باز میگردد و فاقد ضمانت اجرایی قانونی است. مانند: دروغ و غیبت. 2- محدودیت قانونی که همراه با ضمانت اجرایی( مجازات) است، از جمله تهمت، افترا و ناسزا. وقتی فرج الله سلحشور، سینمای ایران را "فاحشه خانه" خواند و این که بازیگران زن ایران، ان قدر ها هم "پاکدامن" نیستند، مثال بارز محدودیت قانونی اصل آزادی بیان و به موجب قانون مجازات ایران، مشمول عنوان " قذف" و مجازات هشتاد ضربه شلاق میباشد. اما، جمهوری اسلامی ایران، به جای این که به تادیب ایشان بپردازد، مستندی یک طرفه، مغرضانه و بدون واگویی کل حقیقت، در حمایت از وی ساخت. گویی که جمهوری اسلامی ایران، مفهموم آزادی بیان و محدودیت های ان را، بالعکس متوجه شده است. آزادی بیان را در انواع مختلفش به بدترین شکل ممکن، خفه میکند، تا بدان جا که به گفته سازمان گزارشگران بدون مرز، ایران جز ده کشوری است که بیشترین تعداد خبرنگاران در زندان را دارد و با انواع و اقسام سانسورهای "چه باید" و "چه نباید"، سعی در نابودی کامل خلاقیت ها میکند. اما، از ان طرف، برای اعمال محدودیت آزادی بیان، وقت و هزینه زیادی صرف میکند و با به انحصار در آوردن رادیو و تلویزیون، از آن تنها برای تحریف واقعیت یا تخریب شهروندانش استفاده میکند. مردم ایران، همان گونه که آقای اصغر فرهادی هنگام دریافت آخرین جایزه معتبر برای فیلم جدائی بیان داشت، مردمی صلح طلب هستند و نفرت پراکنی حکومت نیز، این خصیصه آن ها را، عوض نمیکند. اما، ای کاش این همه نیروی انسانی و هزینه ای که صرف ساختن پراکندن نفرت میان ایرانیان و بین جهانیان علیه مردم ایران می شود، صرف آبادانی مملکت و مبارزه با گرانی و تورم میشد. تا باشد دیگر بیمارانی به خاطر نداشتن پول درمان در خرابه های اطراف شهر رها نشوند و بیوه زنانی برای پر کردن شکم فرزندانش مجبور به دزدی یک کیلو گوشت از فروشگاه نگردند. 1 ( به من نگاه کن... در اين لحظه برهنه‌ام، رها از بند تن و روان... هنر من نقش بازی کردن است... تو به من اعتبار مي‌بخشی... من به روياهای تو جان مي‌بخشم... احساسات لطيف تو را برمی‌انگيزم... با اشک و لبخند -------------------------------------------------------------------------------- http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2012/january/29/article/-bafbb7b335.html

۱۳۹۰ بهمن ۵, چهارشنبه

به بهانه بهمن فرمان آرا ...

این هفته در آپارت فیلم " سنگی در آب بینداز" حسن صلحجو ( تهیه کننده برنامه آپارات ) نشان داده شد. به نظرم یکی از بهترین فیلم های آپارات بود . کارگردان با به تصویر کشیدن زندگی و کارهای بهمن فرمان آرا، وضعیت آزادی بیان ( درعرصه هنر) و محدودیت ها و چالش های پیش روی هنرمندان را به بهترین شکل ممکن ،نشان داده بود . سراسر فیلم پر از دیالوگ ها و جملاتی بود که هر کدام اشان میتواند آغازگر مستند دیگری باشد.موسیقی فیلم هم خیلی قشنگ ومتناسب با تم فیلم بود. علاوه بر خود فیلم، از این که در زمان حیات آقای فرمان آرا ساخته و بخش شد، نیز خیلی لذت بردم. امیدوارم از این پس فرهنگ قدردانی از بزرگان در زمان حیاتشان بیشتر باب شود. اما، این پست ، نوشته یا نقدی بر فیلم "سنگی در آب بینداز" نیست چرا که نوشتن متن یا نقدی بر این فیلم ، با تمام نکات و دیالوگ های ظریفی که داشت ، نیازمند دیدن دو یا چندباره فیلم است که هنوز چنین فرصتی برایم مهیا نشده است . شاید در پستی دیگر بعد از دیدن دوباره فیلم نوشتم . اما، فقط به طور خلاصه بگویم که این فیلم به آثار آقای فرمان آراء پرداخته بود. یک از آن آثار فیلم " خانه ای بر روی آب " است که به دلیل نحوه اکرانش در دانشگاهی که در ایران در آن تحصیل میکردم ( شهید بهشتی)، خیلی بیشتر از سایر کارهای فرمان آرا در یادم مانده است. آن موقع هنوز فیلم به طور رسمی و عمومی اکران نشده بود که خبر امد که انجمن دانشجویی فلان دانشکده مجوز پخش فیلم را گرفته و قرار است که در فلان تاریخ ، برای اولین بار در دانشگاه، نمایش داده بشه. حالا این که با چه مصیبتی بلیت تهیه کردیم ، بماند. صبح روزی که قرار بود فیلم اکران شود، اعلام کردند که نه خیر، مجوز نمایش فیلم باطل شده و بیایید بلیت هایتان را پس بگیرید.بعد وقتی که همه بلیت ها پس گرفته شد، دوباره اعلام کردند که بشتابید که دوباره مجوز داده شده است ! خلاصه ، با کلی بدبختی دوباره بلیت گرفتیم. فیلم که اکران شد وسط فیلم ، بسیج دانشجویی اعلام کرد که نه خیر ، حتی با مجوز هم امکان نمایش نیست و ...خلاصه آن دفعه نشد در دانشگاه فیلم را کامل ببینم . گویی که ماه و خورشید و ابر و بسیج و مه و فلک همه دست به دست هم داده بودند که ما این فیلم را نبینیم و در خماری نیمه فیلم باقی ببینیم که بالاخره چه بر سر پسر بچه حافظ قرآن آمد و آن ادم های مشکوک اطراف منزل آقای دکتر، چه کسانی بودند؟ البته چندی بعدش توانستم فیلم را در یکی از سینماها تهران ببینم . فیلم در مورد پسرک خردسالی است که حافظ قران است و ناگهان در حال خواندن قرآن ، به حالت کما فرو میرود. البته باز باید بگم که این پست ، در مورد فیلم " خانه ای بر روی آب" هم نیست. چرا که این فیلم را خیلی وقت پیش ( حدود ۷ ، ۸ سال پیش) دیدم و برای نوشتن متن یا نقدی جدی بر چنین فیلمی، نیازمند تماشای دوباره ان هستم . اما همه این ها را گفتم و همه این مقدمه چینی ها را کردم تا فقط به یک لطیفه برسم. لطیفه ای که امروز صبح در جایی خواندم و هم من را یاد پسرک" خانه ای بر روی آب " انداخت و هم برای چند لحضه ای ، زنگ تفریحی ای شد در بین انواع و اقسام اخبار ناخوشایندی داخلی و خارجی (سرکوب و سانسور و تحریم و جنگ)، که این روز ها میرسه . به هر حال ، جوک گفتن و خندیدن هم بخشی از زندگی ماست، همیشه که نمیشه از آزادی بیان و سرکوب و تحریم و جنگ گفت. طرف به غضنفر میگه من حافظ قرآنم. غضنفر : " غلط کردی. حتما از این قرآن کوچیکاست !"

۱۳۹۰ بهمن ۱, شنبه

Where is my ...?

چند ماه پیش، برای انجام مرحله آخر پروژه ای، با دوست و هم پروژه ایم، عازم نروژ بودم. شب قبل از سفر، ایمیل ام را باز کردم تا از بلیط ام پرینت بگیرم. ولی هر چه در بین ایمیل های فرستاده شده از طرف مرکز جستجو کردم، بلیطم را پیدا نکردم. همه چیز بود از رزرو هتل گرفته تا نقشه محل جدید دفتر به غیر از بلیط ام .با توجه به این که ، فردا صبح زود اش، پرواز داشتیم، خیلی فوری و نگران ، به مدیر پروژه ایمیل زدم. ایمیل ام را خیلی مختصر و کوتاه نوشتم : Dear Anne, Where is my Ticket? Regards, Nargess ایمیل را به دوست و هم پروژه ایم ، هم فرستادم تا اگه اونم بلیطش را نگرفته بود، بهم خبر بده. چند دقیقه بعدش بهم زنگ زد. نگران پرسیدم :" بلیط تو رسیده؟ " دیدم فقط داره میخنده. میگم : " وااا، خوبی؟ چند ساعت مونده به سفر، بلیطم هنوز نرسیده خنده داره؟ " میگه : " داشتم به ایمیل ات میخندیدم." میگم : " خب کجای ایمیلم خنده داره؟ " میگه: " آخه نه یک سلامی، نه علیکی، نه " I'm afraid I can't find my ticket in the emails." یا " " I was wondering where my ticket is..." همین طوری یک دفعه گفتی: " Where is my Ticket?" شبش که فکر کردم دیدم این قدر در این دو ،سه سال بعد از انتخابات، این جمله " رای من کو؟" را یا جلوی سفارت یا در فضای مجازی ، گفته ام یا شنیده ام ،که این جمله در ناخودآگاه ذهنم فرو رفته و دیگه فکر میکردم هر موقع بخواهم سراغ چیزی را از کسی بگیرم باید این طور بپرسم و فقط کلمه " رای" را با چیز دیگری جایگزین کنم. با خجالت فکر کردم که تا به حال چند بار این طوری سراغ چیزی را از کسی گرفته ام؟ از آن موقع بود که تمرین کردم که دیگر هر موقع خواستم سراغ چیزی را از کسی بگیرم، چه طور محترمانه و رسمی، آن را عنوان کنم . با این سرعتی که البته دارم پیش میرم، فکر کنم اگر بالفرض در انتخابات آینده شرکت کنم ( مثلا شرط هایی که خاتمی گفته بود، عمل شه. فرضه دیگه ، حالا فرض محال که محال نیست)، ولی باز رایمان را دزدیدند ، این دفعه شعارم به جای " Where is my Vote?" یک چیزی توی این مایه ها بشه : Dear Mr/Ms Islamic Republic of Iran, Hope you are very well. I was wondering where my vote could be, since I'm afraid I could not find it anywhere in the Ballot boxes. I would be most grateful if you could kindly take care of it at your earliest convenience. Yours Sincerely, Nargess Tavassolian

۱۳۹۰ دی ۲۹, پنجشنبه

گل پژمرده

برساند باد به گوشش که اگر در این فضای پژمرده و مسموم، سعی کرد گلی برویاند وگل نشکفت، تقصیر او نیست، تقصیر گل هم نیست. اصلا مگر همیشه باید مقصری یافت شود تا بتوان شب، سر را آسوده و بی دغدغه بر بالین گذاشت؟

۱۳۹۰ دی ۲۷, سه‌شنبه

از "جدایی نادر از سیمین" تا "جدایی دین از سیاست "...

امروز صبح را با یک خبر خوش آغاز کردیم. فیلم " جدایی نادر از سیمین" برنده جایزه بخش خارجی گلدن گلوب شد. البته، فیلم قبلا نیز جوایز زیادی را در جشنواره های مختلف به خود اختصاص داده بود. اما اهمیت " گلدن گلوب " شاید به دلیل آن که به اصطلاح " یک پله مانده به اسکار " میباشد، چیز دیگری بود . فضای مجازی از همان ساعت اعلام برنده شدن فرهادی پر از شادی و به اشتراک گذاشتن اخبارو ویدئوهای مربوط به جایزه و فیلم شد. از نطق فرهادی که در آن از مردم کشورش تشکر کرده بود و ان ها را مردمی صلح طلب نامیده بود تا ویدئو پشت صحنه فیلم و مصاحبه فرهادی با شبکه های مختلف تلویزیونی و رادیویی. اما، به عادت ایرانی ها، هم زمان با به اشتراک گذاشتن اخبار مربوط به جشنواره و فیلم، سیل انواع و اقسام جوک و کاریکاتور نیز از همان ساعات اولیه ،روانه شد . چند تاشون را اینجا میارم: ۱. عروسی نادر از سیمین فقط خانواده هاشان را شاد کرد، ولی جداییشان کل ایران را. ۲. تیتراحتمالی کیهان فردا : فاحشه صهیونیست هالیوودی( مدونا) ، نخبه بی بصیرتی از دیار روح الله را اغفال کرد. ( در جواب انتقاد دولت به فرهادی است که عرف دیپلماتیک را رعایت نکرده و با مدونا دست داده است.) حالا یکی نیست بگه، آقای جمهوری اسلامی، آخه مگه فرهادی دیپلمات است که بخواهد عرف دیپلماتیک شما را رعایت کند؟ ! ۳. پیام رهبر فرزانه به اصغر فرهادی درباره دریافت جایزه از دست مدونا : " بسمه تعالی ، صحنه را دیدم، خیلی هم سکسی، اورین اورین که دل ملت سلحشور ایران را شاد کردید." ( اشاره به مدونا و سلحشور که سینمای ایران را فاحشه خانه خوانده بود.) ۴. به احترام اصغر فرهادی، پیمان معادی ،لیلا حاتمی و ترمه و به احترام "جدایی نادر از سیمین"، اگر صاحب دختری شوم، نامش را مدونا خواهم گذاشت." ( باز هم اشاره به حضور مدونا) .مانا نیستانی نیز در خصوص دریافت جایزه فرهادی از دست مدونا ، و قیل و قال حکومت که چرا فرهادی عرف دیپلماتیک را رعایت نکرده ، کاریکاتور جالبی کشید که اینجا میارم. ۵. در پی کسب جایزه های بین المللی متعدد توسط فیلم " جدایی نادر از سیمین"، کار جدید فرج الله سلحشور با نام " جدایی محمود از سید علی" به زودی در سینماهای کشور برگزار میشود. ( اشاره به اختلافات احمدی نژاد و خامنه ای ). اما از جوک ها که بگذاریم، بهترین حرفی که در کامنت ها خواندم این بود : " جدایی نادر از سیمین، باعث افتخار همه ایرانیها شد، به امید روزی که جدایی دین از سیاست را جشن بگیریم ( باشد که هر دو بهتر بمانند )" ...

۱۳۹۰ دی ۱۳, سه‌شنبه

دعوت جمعی از بلاگرها به تحریم فعال نمایش انتخاباتی حکومت ایران

دیو اقتدارگرایی و مطلق طلبی حکومت ایران، که پیش از این و بی آنکه اعتقادی به جمهور مردم داشته باشد، در لباس جمهوریت رخ نهان کرده بود، در انتخابات ۸۸ و حوادث پس از آن چهره عیان نمود و هر چه دیوان همه دارند را یک جا به نمایش درآورد. تقلب٬ خیانت٬ قتل٬ جنایت و تجاوز را ضمیمه کودتای نظامی سرداران فربه از ثروت­های نفتی نمود تا حجت را بر همگان تمام نماید که این دیوِ زنجیر پاره کرده‌ی استبداد دینی به قفس برنمی‌گردد. پیداست که پس از انتخابات ۸۸ در این شهر پرآشوب٬ سمفونیِ اصلاح آواز بی محل تاریخ ‌گذشته‌ای بود که هم خنده‌ی مردمان تلخ کام ایران را برمی انگیخت و هم قهقهه‌ی تمسخرآمیز اصحاب استبداد را. هم از این رو بود که مردم و همراهان بزرگ سبزشان دست از اصلاحاتی که صرفا در حضور انتخاباتی خلاصه میشد کشیدند و به جای آن، مسیر ایستادگی و مقاومت در برابر استبداد را برگزیدند. اینک اما در سردترین فصل حیات سیاسی معاصر ایران، دوباره سیرک انتخاباتی جدیدی به راه افتاده است. حکومت که مشروعیت خود را از دست رفته می‌بیند به دنبال آن است که به این فضای بسته‌ی خفقان‌آور٬ به خیال خام خویش٬ گرمایی ببخشد تا برای اجرای نمایشنامه مضحک انتخابات، باز تعدادی تماشاچی و بازیگر فراهم نماید. اما کیست که نداند حکومت ایران، انتخابات را نه برای اعمال اراده مردم بلکه برای بزک کردن چهره واقعی استبدادی‌اش به نمایش می گذارد، و کیست که نداند دستاورد این سیرک انتخاباتی قرار است صندوق های از پیش پر شده ای باشند که آمارهای پیشاپیش تعیین شده‌ و دروغین ۶۳ درصدی و یا شاید هم 2/98 درصدی را به نمایش نهند؛ و محصول این صندوق ها قرار است نمایندگان گلچین شده ای باشند که به فرمان بیتِ استبداد، قیام و قعود کنند و بر فسادهای سیاسی و اقتصادی فراگیر چشم بپوشند. پر واضح است که قرار نیست با این انتخابات اتفاق خاصی بیفتد جز اینکه چند روزی دستگاه های تبلیغاتی حکوت با توسل به آمارهایی دروغ مدعی حضور "حماسی" مردم شوند تا سرمه بر چشمان فساد ساختاری حکومت بکشند بلکه کمی از آب رفته را به جوی خشک مشروعیت نظام برگردانند. روشن است که در این شرایط جریان‌های اصیل سیاسی هرگز حاضر نمی شوند که بازیگر این نمایش مضحک انتخاباتی شوند و آبروی خود را هزینه گرم کردن تنور سرد این انتخابات نمایند. انتخابات ۸۸ و حوادث پس از آن حجت را بر همه فعالین و گروه­های سیاسی تمام نمود و نشان داد که ظرفیت اصلاح انتخاباتی نظام کاملا به اتمام رسیده و دیگر ذیل نام اصلاحات نمی توان به عرصه انتخابات بازگشت و از مردم مطالبه‌ی همراهی نمود. مردمی که به دعوت اصلاح­طلبان وارد عرصه انتخابات شدند، هزینه سنگینی برای رای‌شان پرداخت نمودند. نمی توان بر آن همه کشته دادن‌ها و زندان رفتن‌ها چشم پوشید و دوباره دست در دست کسانی گذاشت که خون فرزندان این سرزمین را ریختند و در مدت دو سالی که گذشت، هیچ اقدامی برای جبران ظلم و ستمی که بر مردم روا داشتند، نکردند٬ همانگونه که در قبال جنایت‌های پیشین خویش نکردند. ازسوی دیگر، با وجود محدودیت‌هایی همچون نظارت استصوابی، یک‌دستی و هم‌دستی مجریان و ناظران انتخاباتی، فضای بسته‌ی سیاسی کشور و عدم امکان فعالیت احزاب و روزنامه ها، امروز برگزاری انتخاباتی آزاد و سالم و عاری از تقلب به هیچ عنوان ممکن نیست و بر فرض محال در صورت تحقق، با وجود انسداد سیاسی حاکم در ساختار سیاسی کشور، فربه شدن نهادهای انتصابی، و در مقابل، نحیف شدن نهادهای انتخابی نظام و قدرت گرفتن بی رویه‌ی نهادهای نظامی و شکل گرفتن محفل های متعدد امنیتی و اقتصادی، عملا هیچ کاری از منتخبین مردم برنمی آید همانگونه که از دولت­های هفتم و هشتم و مجلس ششم در شرایطی به مراتب بهتر برنیامد. پیداست که مسئولیت شرایط پیش آمده و پیامدهای مربوطه صرفا بر عهده حاکمیتی است که همواره در پی مهندسی انتخابات بوده و نه نیروهای دمکراسی خواهی که مطالبه اصلی شان مراجعه واقعی به صندوق های رای بوده اما امروز ناگزیر از تحریم انتخابات نمایشی حکومت شده اند. لذا همانگونه که میر حسین موسوی درآخرین پیام و در آخرین فرصت از درون زندان محصورش نوشت امیدی به انتخابات و شرکت در آن نیست. و نیز، همانطور که در پیام اخیر مهدی کروبی و همچنین بیانیه ۳۹ زندانی سیاسی نیز منعکس شده است، انتخابات فرمایشی مجلس از هم اکنون محکوم به شکست است و آخرین تیر بر پیکرجمهوری اسلامی خواهد بود و از این پس، با تابوت جنازه‌ای مواجه خواهیم بود که بر دستان اقتدارگرایان سنگینی می کند و روز به روز بر تعفن و فسادش افزوده خواهد شد. در این شرایط، گروه­های سیاسی یا کاندیداهای منفردی که به هر نحوی با مشارکت در انتخابات زیر این تابوت را بگیرند چیزی جز بی آبرویی برای خود به ارمغان نخواهند آورد. اما نگرانی آن جاست که این افراد بخواهند از سرمایه و اعتبار جنبش سبز، برای رسیدن به مقاصد انتخاباتی خویش هزینه نمایند. ما شدیدا نسبت به این موضوع هشدار داده و از مجموعه­های فعال در قالب جنبش آزادی خواهی مردم ایران می خواهیم که با مرزبندی صریح و بیان مواضعی آشکار، مانع از به حراج گذاشته شدن سرمایه های والای این جنبش شوند. همچنین معتقدیم که تنها عدم شرکت در انتخابات کفایت نکرده و می بایست تحریم فعالانه آن به صورت جدی و توسط نیروهای فعال در جنبش سبز دنبال شود به نحوی که عمل تحریم از سطح بیانیه ها فراتر رفته و منجر به نمود عینی در سطح جامعه شود. بدیهی است که موثرترین استراتژی پیش روی نیروهای دموکراسی طلب، مشروعیت زدایی از نمایش انتخاباتی حاکمیتی است که تن به انتخاب و رای مردم نمی دهد. مشروعیت زدایی از حاکمیت و نمایش های انتخاباتی اش نیز، بدون توسل به ابزارهای مقاومت مدنی شدنی نیست. مهمترین عامل در انتخاب روش مناسب برای مقاومت مدنی در مقابل سناریوی انتخابات، به صحنه آوردن شهروندانی است که تن به نمایش انتخاباتی حاکمیت نداده اند. گروه های فعال جنبش سبز می‌توانند با همفکری اعضای فعال، سعی در یافتن کنش هایی کم هزینه برای عینیت دادن به تجمعات مخالفان چنین انتصابات فرمایشی­ای داشته باشند. بروز بیرونی و عینیت دادن به چنین اعتراضاتی، الزاما منوط به راهپیمایی خیابانی نیست و می توان ایده های کاراتری همچون تجمع مخالفان در مکان هایی ویژه (مانند اماکن زیارتی و تفریحی) و یا راه های ابتکاری دیگری یافت تا مانع از آن شد که جمعیت وسیع تحریم کنندگان انتصابات حکومتی در آمارهای ساختگی حکومت گم شوند. دست یابی به کاراترین ایده‌ها، منوط به ایجاد فضایی است که در آن نیروهای فعال جنبش از موضع انفعالی تنها عدم شرکت در انتخابات فاصله گرفته و به جای آن تحریم فعالانه‌ی انتخابات نمایشی و فرمایشی را در پیش بگیرند و از فرصتی که احتمالا با گشایش نسبی فضای سیاسی جامعه در ایام منتهی به انتخابات بوجود می آید برای بروز کنش‌هایی عملی و موثر بهره‌ی کافی و هوشمندانه ببرند. 1- آخرین لیست وبلاگ¬های امضا کننده را از http://akarim8808.blogspot.com دنبال نمایید. 2- در صورت تمایل به امضا نمودن این نامه و اضافه شدن به این لیست، پس از انتشار این مطلب در وبلاگ خود، آدرس لینک مربوطه را به آدرس ahmadsaidi8808@gmail.com ایمیل نمایید.